هرکس که عمیق به زندگی نگاه کند و دید انتقادی به آن داشته باشد و سئوالاتی منطقی و اصولی که برایش مطرح می شود بی جواب بماند مخصوصا در دنیای وارونه و غیر انسانی پست مدرن سرمایه داری، مسلما از زندگی منزجر خواهد شد.
حال باید چه کرد؟ آیا این یک پارادوکسی است که مجبوری برای لذت بردن از زندگی خودت را به حماقت بزنی؟ و آیا نمی توان به زندگی دیدی امیدوارانه و زیبا داشت؟ شاید اگر حیات را به عنوان یک واقعیت غیرهدفمند فرض کنیم ( از بحث مذهبی میگذرم). زندگیمان را تصادفی و در یک بازه زمانی مشخص تاریخی ، بدون هدف غایی آنوقت زندگی رنگ دیگری پیدا میکند. زندگی صفحه خالی ایی خواهد بود که ما می توانیم با اندک محدودیت هایی بازی مورد قبولمان را طراحی کنیم ، برد و باخت ( که می توان سعادت و درماندگی هم نامید) در این بازی به تعریف بازی که خود کرده ایم بستگی دارد. هرچه این بازی پیچیده تر طراحی شود لذت برد و بازی آن بیشتر خواهد بود. بفرض یک شخص ساده روستایی این بازی را "بقا" تعریف کرده و تولید نسل و نیازهای اولیه برایش اولویت است، از طرفی مذهب با ایجاد قوانین بسیار و هدفمند کردن هر حرکت انسان یک ماتریس بی نظیر در انسان نگارده که زندگی را بس زیبا میگرداند، چون هر لحظه شخص مشغول رعایت سلسله دستورات است و انجام هر یک از آنها به او احساس رضایت و برد نسبی میدهد.
اگر با یک ذهن منتقد و باز ، بدون تعریف این بازی (ماتریس) حرکت کنی و بگذاری سیستم سرمایه داری برای تو تصمیم بگیرد طولی نخواهد کشید که همچون یک زندانی ( همچون رمان 1984) خود را یک عضو فیزیکی تابع که مفعول سیستم است خواهی دید و یاس وجودت را خواهد خورد. اما اگر بتوانی خلاف آب شنا بکنی و با قوانین خودت به شکل یک سیستم مجزا با دنیای مدرن رابطه داشته باشی، از ارزشهای مدرن و تمدن جدید بهره مند شوی ولی خود را عضو کور آن نکنی و سیستم ارزشی خودت را زیبا طراحی کرده باشی ، آنوقت زندگی می تواند زیبا و لذت بخش باشد.
بهرحال میدانيم که ذهن بر اساس تجربه و امتحان شکل میگیرد و هیچ چیز را نمی توان مطلق دانست، باید سعی کنیم از این نسبیت برای بهینه سازی این تجربه زمانی که در ذهنمان در جریان است تلاشی نرم افزاری بکنیم
اگر با یک ذهن منتقد و باز ، بدون تعریف این بازی (ماتریس) حرکت کنی و بگذاری سیستم سرمایه داری برای تو تصمیم بگیرد طولی نخواهد کشید که همچون یک زندانی ( همچون رمان 1984) خود را یک عضو فیزیکی تابع که مفعول سیستم است خواهی دید و یاس وجودت را خواهد خورد. اما اگر بتوانی خلاف آب شنا بکنی و با قوانین خودت به شکل یک سیستم مجزا با دنیای مدرن رابطه داشته باشی، از ارزشهای مدرن و تمدن جدید بهره مند شوی ولی خود را عضو کور آن نکنی و سیستم ارزشی خودت را زیبا طراحی کرده باشی ، آنوقت زندگی می تواند زیبا و لذت بخش باشد.
بهرحال میدانيم که ذهن بر اساس تجربه و امتحان شکل میگیرد و هیچ چیز را نمی توان مطلق دانست، باید سعی کنیم از این نسبیت برای بهینه سازی این تجربه زمانی که در ذهنمان در جریان است تلاشی نرم افزاری بکنیم