چند ماه گذشته کار زار بازگشت به بحث جمهوریت و یا اسلامیت نظام که همان حکومت اسلامی است بوده است. لذا خواستم تا در بحثی کوتاه صغیر بودن تئوری جمهوری اسلام که همان مردم سالاری دینی است را نشان دهم و از طرفی تلاش موفقیت ناپذیر کسانی چون محمد خاتمی و شیرین عبادی و دیگر روشنفکران دینی را نقدی سطحی کرده باشم
جدا از اشکال مختلف دمکراسی و یا دیکتاتوری سوال اصلی ای ک هر سیستم حکومتی می بایست جواب دهد این است که معتقد به اصالت انسان هست یا جایگزینی برای آن دارد همچون مذهب و یا ایدولوژی. اما اصالت انسان به این معنی است که منشاء همه حقوق و اخلاق انسان است و عقل جمعی برتر از هر سنت و مکتبی است. انسان بعنوان موجودی خردمند وابسته به خویش و مستقل از هر تعریف و مکتبی است که در جای خرد او بنشیند. به بیانی ساده تر انسان برای خود می تواند تصمیم بگیرد و احتیاج نیست نظر او با کتابی آسمانی سنجیده شود تا درستی آن ثابت شود. اینکه بالاتر از خرد چیزی نیست اصالت انسان است.
حال چگونه می توان سیستمی داشت که هم به اصالت اسلام و دین پایبند باشد و هم به اصالت انسان؟ هیچ یک از بزرگانی که سعی در ادغام این دو دارند نمی توانند جواب بدهند که وقتی رای مردم مخالف دین بود سیستم کدام را انتخاب خواهد کرد. روشنفکران دینی سعی دارند با ارزش گذاری معنوی انسان و قدر نهادن به صفات والای انسانی ، حقوق انسانی او را محافظت کنند و تا آنجا که ممکن است شرایط شهروندی را برای انسانها نزدیک به جامعه انسان مدار کنند. شرایطی چون انتخابات سالم ، سیستم دادرسی عادل ، احترام به محیط خصوصی و برابری در برابر موقعیت ها وغیره. اما متاسفانه این حداقلی دست نیافتنی است چون خرد انسان در این بحث محدود است و اصالتی ندارد. این جواب های ظاهر فریب به این واقعیت که شعاع دخالت خرد تا کجا است جوابی نمی دهند چون شعاع آن نرسیده به اصول دین است. و از طرفی دیگر نمی دانند تا کجا دخالت دین را درتصمیمات حکومتی و شخصی محدود کنند.
هرچند این تفکر جدید خود حرکتی مترقی به جهت دمکراسی است اما راه رفته ایست که غرب تجربه کرده و نتیجه اش انسان محوری کامل است.
روشنفکران دینی در ترس دین ستیزی جامعه انسان محورند در حالی که چنین الزامی در این نگاه وجود ندارد. انسانها می توانند دین دار باشند اما در جامعه ایی انسان مدار زندگی کنند.
آن نگاهی که روشنفکران دینی در سر دارند تا با حفظ دین به انسان والا در جامعه دست یابند و دین را عاملی کنند در ارتقاء انسان می باست از جهتی دیگر بان نگاه شود.
آنها نگرانند که رفتاریا خرد جمعی انسانها الزاما بهترین نیست و باید آنرا با دین کنترل کرد و دین را طوری نگاه کرد که در آن به انسان قدر نهاده است و لزا با جنبه های غیر انسانی و ناعادلانه مبارزه کرد تا انسانها در جامعه ای عادلانه ، یا جامعه ایده آل اسلامی زندگی کنند.
اما این بحث باید اینطور مطرح شود که جامعه می بایست انسان و حقوق انسانی را سر لوحه و دور از تجاوز قدرت ویا هر مکتبی نگاه دارد و در سایه این تفکر انسانهای جامعه تا جایی که انسان مداری جامعه را نفی نکنند مجاز به تجربه و ترویج هر مکتبی خواهند بود. می توانند مسلمان باشند و حزب اسلامی داشته باشند ودر مجلس شرکت کنند و قوانینی که فکر میکنند درست است را تصویب کنند اما آن قوانین نباید اصول انسان محوری را نقض کند.
این همان اتفاقی است که مثلادر امریکا میافتد. بنیاد های مذهبی از سیاست هایی که با آموزش های مذهبی آنها انطباق دارد حمایت می کنند و باعث افزایش نفوذ این تفکر در جامعه آمریکا میشود. از طرفی قانون اساسی آمریکا همچون دژی مستحکم در برابردست درازی به خرد و حقوق انسان توسط هر تفکری ایستاده است.
لذا این بحث جمهوری اسلامی تا جایی درست و عملی است که آنرا یک جمهوری برای شهروندان یا کشوری مسلمان بدانیم و نه بیش. یعنی جمهوریت اصل باشد و اسلامیت تنها صفتی برای مفعولان این سیستم ، این صفت تنها جنبه اطلاع رسانی سیاسی داشته و نه هیچ جنبه عملی در ساختار جمهوریت. به طور کلی سیستم جمهوری یا مردم سالار هیچ نوع قید ایدولوژیک نمی پذیرد.
جدا از اشکال مختلف دمکراسی و یا دیکتاتوری سوال اصلی ای ک هر سیستم حکومتی می بایست جواب دهد این است که معتقد به اصالت انسان هست یا جایگزینی برای آن دارد همچون مذهب و یا ایدولوژی. اما اصالت انسان به این معنی است که منشاء همه حقوق و اخلاق انسان است و عقل جمعی برتر از هر سنت و مکتبی است. انسان بعنوان موجودی خردمند وابسته به خویش و مستقل از هر تعریف و مکتبی است که در جای خرد او بنشیند. به بیانی ساده تر انسان برای خود می تواند تصمیم بگیرد و احتیاج نیست نظر او با کتابی آسمانی سنجیده شود تا درستی آن ثابت شود. اینکه بالاتر از خرد چیزی نیست اصالت انسان است.
حال چگونه می توان سیستمی داشت که هم به اصالت اسلام و دین پایبند باشد و هم به اصالت انسان؟ هیچ یک از بزرگانی که سعی در ادغام این دو دارند نمی توانند جواب بدهند که وقتی رای مردم مخالف دین بود سیستم کدام را انتخاب خواهد کرد. روشنفکران دینی سعی دارند با ارزش گذاری معنوی انسان و قدر نهادن به صفات والای انسانی ، حقوق انسانی او را محافظت کنند و تا آنجا که ممکن است شرایط شهروندی را برای انسانها نزدیک به جامعه انسان مدار کنند. شرایطی چون انتخابات سالم ، سیستم دادرسی عادل ، احترام به محیط خصوصی و برابری در برابر موقعیت ها وغیره. اما متاسفانه این حداقلی دست نیافتنی است چون خرد انسان در این بحث محدود است و اصالتی ندارد. این جواب های ظاهر فریب به این واقعیت که شعاع دخالت خرد تا کجا است جوابی نمی دهند چون شعاع آن نرسیده به اصول دین است. و از طرفی دیگر نمی دانند تا کجا دخالت دین را درتصمیمات حکومتی و شخصی محدود کنند.
هرچند این تفکر جدید خود حرکتی مترقی به جهت دمکراسی است اما راه رفته ایست که غرب تجربه کرده و نتیجه اش انسان محوری کامل است.
روشنفکران دینی در ترس دین ستیزی جامعه انسان محورند در حالی که چنین الزامی در این نگاه وجود ندارد. انسانها می توانند دین دار باشند اما در جامعه ایی انسان مدار زندگی کنند.
آن نگاهی که روشنفکران دینی در سر دارند تا با حفظ دین به انسان والا در جامعه دست یابند و دین را عاملی کنند در ارتقاء انسان می باست از جهتی دیگر بان نگاه شود.
آنها نگرانند که رفتاریا خرد جمعی انسانها الزاما بهترین نیست و باید آنرا با دین کنترل کرد و دین را طوری نگاه کرد که در آن به انسان قدر نهاده است و لزا با جنبه های غیر انسانی و ناعادلانه مبارزه کرد تا انسانها در جامعه ای عادلانه ، یا جامعه ایده آل اسلامی زندگی کنند.
اما این بحث باید اینطور مطرح شود که جامعه می بایست انسان و حقوق انسانی را سر لوحه و دور از تجاوز قدرت ویا هر مکتبی نگاه دارد و در سایه این تفکر انسانهای جامعه تا جایی که انسان مداری جامعه را نفی نکنند مجاز به تجربه و ترویج هر مکتبی خواهند بود. می توانند مسلمان باشند و حزب اسلامی داشته باشند ودر مجلس شرکت کنند و قوانینی که فکر میکنند درست است را تصویب کنند اما آن قوانین نباید اصول انسان محوری را نقض کند.
این همان اتفاقی است که مثلادر امریکا میافتد. بنیاد های مذهبی از سیاست هایی که با آموزش های مذهبی آنها انطباق دارد حمایت می کنند و باعث افزایش نفوذ این تفکر در جامعه آمریکا میشود. از طرفی قانون اساسی آمریکا همچون دژی مستحکم در برابردست درازی به خرد و حقوق انسان توسط هر تفکری ایستاده است.
لذا این بحث جمهوری اسلامی تا جایی درست و عملی است که آنرا یک جمهوری برای شهروندان یا کشوری مسلمان بدانیم و نه بیش. یعنی جمهوریت اصل باشد و اسلامیت تنها صفتی برای مفعولان این سیستم ، این صفت تنها جنبه اطلاع رسانی سیاسی داشته و نه هیچ جنبه عملی در ساختار جمهوریت. به طور کلی سیستم جمهوری یا مردم سالار هیچ نوع قید ایدولوژیک نمی پذیرد.