دوشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۴

قاضی مرتضوی

این قاضی مرتضوی هم برای خود شخصیتی ساخته فراموش نشدنی و نابخشودنی. او امروز با وقاهتی مثال زدنی و با کور و کودن دانستن مردم میگوید که گنجی برای عمل زانو به بیمارستان رفته است. در مصاحبه اش چندین مشکل منطقی دارد که نباید ناگفته بماند. او در مصاحبه اش گفته است:

بدنبال معاينات روزانه گنجى توسط پزشكان متخصص زندان ، روز جمعه گذشته وى ابراز داشت كه از ناحيه زانو ، احساس درد مى كند كه عكس ام.آر.آى گرفته شده از وى ، در اختيار شوراى پزشكان قرار گرفت تا ظرف بيست ساعت ، ضرورت و يا عدم ضرورت انجام عمل جراحى پاى وى ، توسط پزشكان اعلام نظر شود.شورا پزشكان ، ديروز در نامه اى خطاب به زندان اوين اعلام نمودند كه مينيسك پاى راست آقاى اكبر گنجى پاره شده و احتياج به عمل جراحى دارد، زندان اوين نيز پيرو اين اعلام نظر ، نامبرده را به بيمارستان مربوطه منتقل تا پس از اتمام درمان ، اعاده شود.

و سپس می گويد:
آقاى اكبر گنجى برغم تبليغات كاذب رسانه هاى معاند و بيگانه اساسا در اعتصاب غذا نبوده و بصورت مرتب مواد غذايى و پروتئينى مصرف مى كند و همانگونه كه شوراى پزشكان متخصص بعدازظهر جمعه گذشته او را معاينه نموده و در نظريه خود سلامت كامل ايشان
را گواهى كرده اند ، ادعاى برخى افراد مغرض و فرصت طلب بمنظور ايجاد فضاى تبليغى كاذب ، چيزى جز دروغ پردازى ارزيابى نمى شود.
وى افزود: اينگونه جوسازى هاى كاذب هيچگونه اثرى در تصميم گيرى قضايى دادسرا پيرامون آقاى گنجى نداشته و اتخاذ مسيرهاى قانونى براى اينگونه متهمين مفيدتر از جوسازى هاى كاذب خواهد بود

و ادامه می دهد: جاى بسى شگفتى است دوستانى كه در رسانه ها به ايشان توصيه مى كنند كه دست از اعتصاب غذا بر دارد ، همين افراد حسب اطلاعات واصله مشوق اصلى او در اقدامات غيرمتعارف هستند و از اينكه متوجه شدند اكبر گنجى در زندان از مواد غذايى و پروتئينى استفاده مى كند و هيچگونه خطرى از اين بابت متوجه او نيست ، بسيار نگران و دلسرد شده اند.
دادستان تهران در پايان اين گفت وگو به افرادى كه برغم اطلاع دروغ بودن موضوع به جوسازى تبليغاتى و تهيه خوراك رسانه اى براى ضدانقلاب و دشمنان مى پردازند ، توصيه كرد ، دست از اينگونه بازيهاى سياسى و مضحك برداشته و كار شرافتمندانه ديگرى پيشه كنند.

اولا از یک زندانی که هیج مشکلی ندارد روزانه تست پزشکی بعمل میآید؟ پس مشخص است که او مریض است که روزانه معاینه می شود.

دوم اینکه اگر گنجی بنا به هردلیلی مریض است و احتیاج به معاینه روزانه دارد چطور مینیسک پای او پاره شده است ؟ مینیسک که با خواب پاره نمی شود. و چطور به این سرعت برای او شورای پزشکی تشکیل میدهند تا به درد پای او برسند ولی در چند سال گذشته به درخواست او برای درمان بیماری تنفسی ترتیب اثر داده نشده و او را برای مداوا که همه پزشکان معالج هم گواهی داده اند به بیمارستان نفرستاده اند؟

سوم اینکه میگوید چون پزشکان معالج جمعه گذشته سلامت او را تایید کرده اند او اعتصاب غذا نکرده است. ولی طبق همان گزارش او را برای درمان مینیسک پا به بیمارستان منتقل کرده اند، پس گزارش تایید نمی کند که او در سلامتی کامل است. دوما حتی اگر در سلامت کامل بوده چرا هر روز معاینه می شودو در آخر اعتصاب غذا باعث نمی شود در گزارش پزشکی به عنوان یک بیماری درج شود. چرا پزشکان بیطرف برای ملاقات نرفته اند تا نه تنها سلامتی وی بلکه تاکیدا به این نکته رسیدگی کنند که او در اعتصاب غذا هست یا نه؟

چهارم اینکه در پاراگراف آخر می گوید دوستانش از او خواسته اند دست از اعتصاب بردارد، دوستانی که خود مشوق او هستند و چون او اعتصاب نکرده، دلسردند. اگر کسانی از گنجی خواسته است که اعتصاب کند و نکرده چطور هنوز از او دفاع می کنند و می خواهند به کاری که نکرده پایان دهد؟ چطور انسانهای با آبرویی که از او می خواهند به کار خود پایان دهد و بدن با ارزشش را به مرگ ندهد، هیج نوشته ای ندارند که از او این خواسته باشند؟

این مصاحبه تنها چیزی که به آدم القا نمی کند این است حرفی که زده می شود حقیقت است و از دادستان تهران شنیده می شود. مسندی که انسانهای عادل راشاسته است و نه دروغگویان را.

یکشنبه، تیر ۲۶، ۱۳۸۴

هدف

گاهی رسیده ایم و ندانسته ایم که رسیده ایم. و گاه هیچ گاه نرسیده ایم ، شاید چون نمی دانستیم به کجا باید برسیم و یا اصلا رسیدن هدف نبوده است. شاید بوده ایم و رفته ایم که فقط باشیم و یا شاید هیچ هدفی جز لحظه برایمان ارزشمند نبوده است. شاید اگر از خیلی ها بپرسی که چرا زندگی می کنی جوابی جز اینکه تا "زندگی کنم" را نمی شنوی. در ذهن ما رویا هایی وجود دارد ، شاید متعالی، شاید ساده ، که تعیین متعالی بودن و ساده بودن آنها هم به تعریفمان از زندگی برمیگردد ، بعضی ها برای آن آرزوها زندگی می کنند و گروهی آرزو را به کناری گذاشته اند و به روزمرگی زندگی مشغولند. نمی دانم روزی که به پایان عمر می رسیم نخواهیم پرسید این عمر که گذشت چه حاصلی داشت؟ تنها اینکه خوش گذشت و ارزش های کهن زندگی چون تشکیل خانواده و زندگی سالم کفایت میکنند ، یا تعاریف مذهبی "زندگی بعد از مرگ" می تواند به عمر گذشته ،ارزشی اندوخته برای زنگی بعد از مرگ ببخشد.

من در تعریفم دوست دارم؛ با زندگی ام جهان بهتری بوجود آمده باشد. در هر شاخه ای می توان این هدف را گنجاند که من با انجام این کار، که هر حرفه ای می تواند باشد، دنیای بهتری می سازم. موضوع تعریف هدف است . شاید دونفر یک کار واحد انجام دهند با هدف های متفاوت ، و این تعیین هدف است که بهره و لذت عمل را افزایش می دهد. باید کارهایمان هدف دار باشد و در هر عملی که انجام میدهیم بتوانیم نتیجه ایی که دنیا ، دنیای بهتری خواهد شد را استنتاج کنیم.

شاید تعریف دنیای بهتر ، خود ما را دچار نقصان بکند. چه دنیایی دنیای بهتر است؟ دنیای سوسیالیست یا دنیای سرمایه دار، دینای مسیحی یا دنیای مسلمان؟ کدام دنیا؟ به نظر من دنیای بهتر دنیایی است که مردمش با دل خوش به خواب روند. دنیایی است که کسی با درد وفقر، با حس تجاوز،با حس تنفر، با حس نا امیدی واز همه مهمتر بی هدف زمان نگذراند. و من معتقدم اگر همه بر این باور که دنیای بهتری بسازیم همساز باشیم، حاصلی یکسان خواهیم داشت و آن دنیایی است از مجموعه دنیاهای خوب کوچکی که ما برای خود ساخته ایم و از این مهمتر، دنیای خود؛ زندگیمان را، رنگی زیبا بخشیده ایم.

پنجشنبه، تیر ۲۳، ۱۳۸۴

کارنامه مردود

انتخابت ایران تمام شد و حال وظیفه ماست که جدا از هیجانات انتخابات درک خود را از این مجموعه مسائلی که رخ داد بالا ببریم. این انتخابات بازی های فراوان داشت و نوبری بود برای جمهوری اسلامی چه از بابت اولین انتخاباتی که به دور دوم رفت و هم از بابت دخالت و تاثیر سازماندهی شده ی نطامیان.

بازنده واقعی این انتخابات کارنامه بیست و شش ساله جمهوری اسلامی بود. اگر درست بنگریم کسانی که به نظام رای داده اند بیش از چهار میلیون نبوده اند. که شامل رای لاریجانی و کسری از آرای هاشمی بود. آرای احمدی نژاد( جدای آرای خریداری شده ) ، کروبی ،قالیباف ، معین و کسری از هاشمی همگی بر اساس تبلیغاتی جذب شد که گذشته جمهوری اسلامی را پر خطا معرفی می کرد و هریک خود را راهکاری جدید برای ایران معرفی می کردند. هاشمی سمبل انقلاب است و کارنامه سیاسی او گره خورده ی جمهوری اسلامی است ، کسی که به یک ناشناس باخت. اما احمدی نژاد که در دور دوم دوازده میلیون رای به خود افزود، آرای کروبی ، قالیباف ، ونا امیدان کم در آمد را از آن خود ساخت. کسانی که هاشمی برایشان خاطره ای خوش نبود و دولت خاتمی برایشان قابل لمس نبود. برای خیلی ها دست آورد های دولت خاتمی از دردشان نکاهیده بود و بیش از بیش از حکومت و آخوند پشیمانشان کرده بود. آنها که چشم به خارج نشین ها ندارند ، احمدی نژاد امیدی برای روی کار آمدن مردی بود که دزد نیست و دستش در این نظام آلوده نیست. او تنها دوسال سابقه شهرداری تهران ، که خاطره ای رضایت بخش برای تهرانیان است ، را با خود به همراه دارد. اگر کسی به احمدی نژاد رای داده است برای تغییر ساختار نظام بوده است ، تغییری ملموس در کم کردن اختلاف طبقاتی ، افزایش کار، و کاهش فقر ، آنهم توسط مردی از جنس مردم!

این انتخابات نشان داد که آرای خاتمی، که یک "نه" بزرگ به حکومت بود، هنوز بیست میلیون ارزش دارد و اصلاح طلبان در مصادره این اعتبار برای اصلاحات سیاسی ناموفق بوده اند. آن آرا به خاتمی همگی به یک مضمون ترجمه شد که کاری اشتباه بود و نشان داد همه دوم خردادی ها درد مشترکی نداشتند. این انتخابات نشان داد بسیاری از آرای خاتمی به احمدی نژاد ریخته شده تا او خاتمی دیگری باشد در چشم نا امیدان.

حسن دیگر این انتخابات تغییر ساختار قدرت در شکلی قابل رویت برای همگان بود. هاشمی نتنها اکبر شاه نبود و نتنها بزرگ مرد قدرتمند سایه نشین این نظام نبود بلکه او نیزچون دیگر غیر خودی های نظام ،گوش عادلی برای دادخواهی نمی شناسد و ناظران این انتخابات را شبکه ای دور از کنترل می داند.. او دخالت نظامیان را خطری می نامد بزرگ اما قدرت برخورد با کسانی که خود زمانی فرمانده اشان بوده است را ندارد. او همچون رییس مجلس دیگری از تاریخ جمهوری اسلامی، کروبی، نا امیدانه و رنجور از جفای قدرت به تاسیس حزبی جدید خواهد پرداخت. و مردم فهمیدند چه با رای دادن و چه با رای ندادن سرنوشت خویش رقم می زنند.

این انتخابت نشان داد که مردم عادی ، روشنفران و سیاستمداران ما دچار توهمند. توهماتی چون "همه دست به دست هم داده اند که رفسنجانی رییس جمهور شود" و یا" پروژه تحریم" که هدیه آزادی خواهان ایده آلیست به فاشیست بود تا افراطیون حتی بعد از اقرار به شکست ، نا باورانه به دور دوم برسند و برنده انتخابات شوند ، چیزیکه اندک جمعیتی که به معین می توانست رای دهد در خانه نشست و آزادی خواهی را پستو نشین کرد. و اگر کسی تاثیر سیاست آمریکا را در ایران را پایه تغییرات در ایران بداند ، چه دولتی از دولت احمدی نژاد برای بوش بهترمی توانست به سیاست خاورمیانه بزرگ او مشروعیتی جهانی ببخشد ؟

جنبش های دمکراسی خواه و آزادی طلب ، خوشحال باشند حد اقل چهار میلیون عضو فعال دارند و تا هشت میلیون شنونده. که خود جمعیتی هستند متمرکز از نظر عقیده و با ارزش.

ساختار جدید قدرت اما ساختاری بس تمامیت خواه تر است که پایه های قدرتش به این آسانی ها لرزان نخواهد شد. اگر شبکه مساجد یکی از پایه های انقلاب برشمرده شده اند ، اینک نتنها شبکه مساجد بلکه شبکه بسیج شهر وروستا ، بسیج ادارات ، بسیج مدارس ، بسیج دانشجویی که در دور افتاده ترین نقاط ایران راهیافته اند به نیرویی تبدیل شده اند که در ساختار ناقص دمکراسی ایران به عنوان قوی ترین نهاد غیر مستقل قابلیت تاثیر گذاری در هر انتخاباتی را دارا هستند. شبکه مالی بسیار قدرتمند بنیاد مستضعفان و دیگر بنیاد های اقتصادی وابسته و بودجه های نهاد های نظامی بهمراه فعالیت های تجاری سپاه پاسداران همگی تاری از قدرت را بهم بافته اند که کوچگ پروانه ی نقادان نظام از آن عبوری محتمل نباشد.

اما تلفیق دو دولت در یک دولت وشکل گرفتن نهاد قدرت در یک چهره ، نعمتی بزرگ است. حال دولت پنهان به میدان سیاست آشکار آمده و آنچه بکارد ، بروید. دیگر هر چه مسئولیت است ، یکدست ، در اختیار این نسل از سرکشان پنهان سیاست ایران قرار گرفته است که دو راهکار برایشان محتمل است ، اول اینکه سعی در تشدید و تقویت قدرت دست ناپذیر خود بکنند و از اصلاحات اقتصادی و کوچک سازی دولت در جهت بزرگ سازی نهاد های حکومتی استفاده کنند تا در برابر دیگر موج های انتخابات همیشه مصون بمانند و یااینکه برای برد در انتخابات آینده ، سعی می کنند درجهت رفاه عمومی ، در سیاست کوچک سازی اقتصاد دولتی ، نهاد های اقتصادی خود را هم مشمول این سیاست بکنند. هر چند این هدیه ای به مردم ایران خواهد بود ولی باتوجه به صحبتهای احمدی نزاد درمورد بورس و دیگرسیاست های تعدیل اقتصادی شانس زیادی برای این گزینه محتمل نیست. پس حکومت هرچه بگذرد در قالبی تمامیت خواه تر و مافیایی تر، با صرف منابع مالی ناشی از نفت ، در راه نفوذ هر چه بیشتر در مردم عادی و تغییر قوانین ،به نحوی که پست های انتخابی اگر تصادفا هم واگزار شدند کمترین تاثیر را در شبکه اشان داشتته باشد، فعالییت خواهند کرد. آنها در برنامه هایشان افزایش نظامی گری و کنترل اطلاعات را دستور کار خود قرار خواهند داد. روزنامه ی جدیدی باز نخواهد شد و ما بقی هم به لطف قدرت قاضی کنترل یا توقیف خواهند شد.