یکشنبه، تیر ۲۶، ۱۳۸۴

هدف

گاهی رسیده ایم و ندانسته ایم که رسیده ایم. و گاه هیچ گاه نرسیده ایم ، شاید چون نمی دانستیم به کجا باید برسیم و یا اصلا رسیدن هدف نبوده است. شاید بوده ایم و رفته ایم که فقط باشیم و یا شاید هیچ هدفی جز لحظه برایمان ارزشمند نبوده است. شاید اگر از خیلی ها بپرسی که چرا زندگی می کنی جوابی جز اینکه تا "زندگی کنم" را نمی شنوی. در ذهن ما رویا هایی وجود دارد ، شاید متعالی، شاید ساده ، که تعیین متعالی بودن و ساده بودن آنها هم به تعریفمان از زندگی برمیگردد ، بعضی ها برای آن آرزوها زندگی می کنند و گروهی آرزو را به کناری گذاشته اند و به روزمرگی زندگی مشغولند. نمی دانم روزی که به پایان عمر می رسیم نخواهیم پرسید این عمر که گذشت چه حاصلی داشت؟ تنها اینکه خوش گذشت و ارزش های کهن زندگی چون تشکیل خانواده و زندگی سالم کفایت میکنند ، یا تعاریف مذهبی "زندگی بعد از مرگ" می تواند به عمر گذشته ،ارزشی اندوخته برای زنگی بعد از مرگ ببخشد.

من در تعریفم دوست دارم؛ با زندگی ام جهان بهتری بوجود آمده باشد. در هر شاخه ای می توان این هدف را گنجاند که من با انجام این کار، که هر حرفه ای می تواند باشد، دنیای بهتری می سازم. موضوع تعریف هدف است . شاید دونفر یک کار واحد انجام دهند با هدف های متفاوت ، و این تعیین هدف است که بهره و لذت عمل را افزایش می دهد. باید کارهایمان هدف دار باشد و در هر عملی که انجام میدهیم بتوانیم نتیجه ایی که دنیا ، دنیای بهتری خواهد شد را استنتاج کنیم.

شاید تعریف دنیای بهتر ، خود ما را دچار نقصان بکند. چه دنیایی دنیای بهتر است؟ دنیای سوسیالیست یا دنیای سرمایه دار، دینای مسیحی یا دنیای مسلمان؟ کدام دنیا؟ به نظر من دنیای بهتر دنیایی است که مردمش با دل خوش به خواب روند. دنیایی است که کسی با درد وفقر، با حس تجاوز،با حس تنفر، با حس نا امیدی واز همه مهمتر بی هدف زمان نگذراند. و من معتقدم اگر همه بر این باور که دنیای بهتری بسازیم همساز باشیم، حاصلی یکسان خواهیم داشت و آن دنیایی است از مجموعه دنیاهای خوب کوچکی که ما برای خود ساخته ایم و از این مهمتر، دنیای خود؛ زندگیمان را، رنگی زیبا بخشیده ایم.

هیچ نظری موجود نیست: