پنجشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۸
چرا جدایی نهاد دین از نهاد سیاست یکی از مولفه های اصلی دمکراسی است؟
دوشنبه، آبان ۱۱، ۱۳۸۸
ما و اصلاحات (بازخوانی یک مقاله)
دوشنبه، مهر ۲۷، ۱۳۸۸
مهاجرانی در واشنگتن و آینده جنبش سبز
سهشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۸
دکتر فاطمی شصت و شش سال پیش!
شنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۸
سهشنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۸۸
چرا باید در انتخابات شرکت کرد؟
دوشنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۵
دوم خرداد
اما قصد نقد و بحث دوران خاتمی را ندارم تنها به مقایسه این دو روز می پردازم و شاید دوم خرداد سال هفتاد و هفت.
جدا از هیجانات و بحث های داغ قبل از انتخابات،آن روزها که خاتمی به معنای واقعی رهبر بود. روی هرماشین عکس او بود و شب ها همچون روزهای انقلاب سر هر چهار راه جوان ها یواشکی تبلیغات خاتمی را پخش میکردند. آن روزها بعد از مدتها عکس یک روحانی به خانه خیلی ها بازگشت. ماشینهایی که عکس خاتمی داشتند به ماشین های دیگری که طرفدار خاتمی بودند بقول آقای احمدی نژاد مهرورزی میکردند. من که دوران انقلاب را بیاد ندارم ولی شنیدم که چنین بوده است. مردم شاد بودند و ته دلشان دو چیز وجود داشت ، اول ترس از انتخاب نشدن خاتمی بخاطر تقلب و دوم اینکه خاتمی را انتخاب میکنیم. همه در سعی بودند ولی نگران. یادم هست وقتی فیلم تبلیغاتی خاتمی پخش شد اولین بار بود که از سخن یک مقام ایرانی احساس افتخار میکردم و اشک شوق در چشمانم وجود داشت.
اما روز انتخابات حدیث دیگری داشت، بی تاب بودیم ، همه خانواده با هیجانی وصف نشدنی به سمت مسجد رفتیم تا رای بدهیم. گویا که همه با هم دوست و همسنگر بودیم. همه عکس ها را بهم نشان میدادند و میخندیدند و با حالتی سوالی می پرسیدند : خاتمی دیگه؟ و جواب همیشه این بود " صد درصد". از قیافه ها معلوم بود که خیلی ها بار اولشان بود. اما شاید برای من این اولین تجربه مدنی بود. یک انتخاب با امید.
ولی مشکل از بعد از رای دادن شروع شد که کانال های ماهواره وداخلی را نگاه میکردیم تا ببینیم مردم شهرستانها چه میکنند. گزارش کریستیان امانپور از سی ان ان پخش می شد و امید بخش بود. برای اولین بار چیزی من میخواستم داشت به وقوع می پیوست. کسی برای من تصمیم نگرفته بود و برای اولین بار احساس میکردم اقلیت نیستم و در کشوری هستم که افراد زیادی خواسته ای همچون من دارند. این حس شاید شیرین ترین تجربه بود، یک حس اتحاد و یک حس همبستگی.
اما شنبه صبح شاید صدای فریاد اهل خانواده بهترین هدیه بود. خاتمی برنده انتخابات بود. بیست میلیون رای برای او. بیست میلیون مثل من. ما خواستیم و برنده شده بودیم. و این چه زیباست برای یک نسل که سر بلندانه احساس پیروزی کند. خیلی ها میخواستند خاتمی را رد کنند و یا تقلب کنند و حتی کردند. خیلی ها اماده بودند که آماده شده بودند که دوم خردادی ها را درو کنند. خیلی ها.... اما وقتی خواستیم وقتی ما مردم خواستیم، پیروز شدیم و شاید این بهترین درس دوم خرداد بود. آن روزها هنوز انقلاب مخملی وازه ایی در سیاست نبود که وگرنه دوم خرداد انقلاب مخملی ما بود.
اما سخنی از دوم خرداد هفتاد و هفت. خاتمی به دانشگاه تهران رفت. او به پیش ما آمد و آنروز همه چیز متفاوت بود. شعار ها این بود که خاتمی دوستت داریم. ادبیاتی که در تاریخ سیاسی اجتماعی ایران بی سابقه است. هیچ کس در ایران به این شعار خطاب نشده بود. و برای اولین بار بعد از مدتها دست و صوت جای تکبیر و صلوات را گرفت. و وقتی گروهی شعار مرگ بر آمریکا سر دادند خاتمی گفت با من صحبت از زندگی بکنید. شاید آنروز آخرین روز خاتمی بود. شاید آنروز داستان مرغی بود که زیباترین ترانه اش را قبل از مرگ میسراید.
اما امروز دوم خردادی دیگر است. همه چیز متفاوت ، نه خاتمی رببس جمهور است و نه یادی از دوم خرداد مانده است. دوران احمدی نژاد است. دوران پس رفت راهی که آمدیم. بحران پشت بحران. نگرانی جنگ با آمریکا. گویا همه چیز با آن سالها متفاوت است. احمدی نژاد خود را در هاله نور میبیند و گویا سال شصت است. احساس بیگانگی با ایرانیانی که اورا برگزیدند و حس یاس از حرکت انفعالی تحریمیون جایی برای خوشحالی نمی گذارد.
امید پاینده باد که دوم خردادی دیگر بسازیم و ایرانی مردمسالار. یاد آن روزگاران سبز گرامی باد.
یکشنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۵
Islam and Republic
جدا از اشکال مختلف دمکراسی و یا دیکتاتوری سوال اصلی ای ک هر سیستم حکومتی می بایست جواب دهد این است که معتقد به اصالت انسان هست یا جایگزینی برای آن دارد همچون مذهب و یا ایدولوژی. اما اصالت انسان به این معنی است که منشاء همه حقوق و اخلاق انسان است و عقل جمعی برتر از هر سنت و مکتبی است. انسان بعنوان موجودی خردمند وابسته به خویش و مستقل از هر تعریف و مکتبی است که در جای خرد او بنشیند. به بیانی ساده تر انسان برای خود می تواند تصمیم بگیرد و احتیاج نیست نظر او با کتابی آسمانی سنجیده شود تا درستی آن ثابت شود. اینکه بالاتر از خرد چیزی نیست اصالت انسان است.
حال چگونه می توان سیستمی داشت که هم به اصالت اسلام و دین پایبند باشد و هم به اصالت انسان؟ هیچ یک از بزرگانی که سعی در ادغام این دو دارند نمی توانند جواب بدهند که وقتی رای مردم مخالف دین بود سیستم کدام را انتخاب خواهد کرد. روشنفکران دینی سعی دارند با ارزش گذاری معنوی انسان و قدر نهادن به صفات والای انسانی ، حقوق انسانی او را محافظت کنند و تا آنجا که ممکن است شرایط شهروندی را برای انسانها نزدیک به جامعه انسان مدار کنند. شرایطی چون انتخابات سالم ، سیستم دادرسی عادل ، احترام به محیط خصوصی و برابری در برابر موقعیت ها وغیره. اما متاسفانه این حداقلی دست نیافتنی است چون خرد انسان در این بحث محدود است و اصالتی ندارد. این جواب های ظاهر فریب به این واقعیت که شعاع دخالت خرد تا کجا است جوابی نمی دهند چون شعاع آن نرسیده به اصول دین است. و از طرفی دیگر نمی دانند تا کجا دخالت دین را درتصمیمات حکومتی و شخصی محدود کنند.
هرچند این تفکر جدید خود حرکتی مترقی به جهت دمکراسی است اما راه رفته ایست که غرب تجربه کرده و نتیجه اش انسان محوری کامل است.
روشنفکران دینی در ترس دین ستیزی جامعه انسان محورند در حالی که چنین الزامی در این نگاه وجود ندارد. انسانها می توانند دین دار باشند اما در جامعه ایی انسان مدار زندگی کنند.
آن نگاهی که روشنفکران دینی در سر دارند تا با حفظ دین به انسان والا در جامعه دست یابند و دین را عاملی کنند در ارتقاء انسان می باست از جهتی دیگر بان نگاه شود.
آنها نگرانند که رفتاریا خرد جمعی انسانها الزاما بهترین نیست و باید آنرا با دین کنترل کرد و دین را طوری نگاه کرد که در آن به انسان قدر نهاده است و لزا با جنبه های غیر انسانی و ناعادلانه مبارزه کرد تا انسانها در جامعه ای عادلانه ، یا جامعه ایده آل اسلامی زندگی کنند.
اما این بحث باید اینطور مطرح شود که جامعه می بایست انسان و حقوق انسانی را سر لوحه و دور از تجاوز قدرت ویا هر مکتبی نگاه دارد و در سایه این تفکر انسانهای جامعه تا جایی که انسان مداری جامعه را نفی نکنند مجاز به تجربه و ترویج هر مکتبی خواهند بود. می توانند مسلمان باشند و حزب اسلامی داشته باشند ودر مجلس شرکت کنند و قوانینی که فکر میکنند درست است را تصویب کنند اما آن قوانین نباید اصول انسان محوری را نقض کند.
این همان اتفاقی است که مثلادر امریکا میافتد. بنیاد های مذهبی از سیاست هایی که با آموزش های مذهبی آنها انطباق دارد حمایت می کنند و باعث افزایش نفوذ این تفکر در جامعه آمریکا میشود. از طرفی قانون اساسی آمریکا همچون دژی مستحکم در برابردست درازی به خرد و حقوق انسان توسط هر تفکری ایستاده است.
لذا این بحث جمهوری اسلامی تا جایی درست و عملی است که آنرا یک جمهوری برای شهروندان یا کشوری مسلمان بدانیم و نه بیش. یعنی جمهوریت اصل باشد و اسلامیت تنها صفتی برای مفعولان این سیستم ، این صفت تنها جنبه اطلاع رسانی سیاسی داشته و نه هیچ جنبه عملی در ساختار جمهوریت. به طور کلی سیستم جمهوری یا مردم سالار هیچ نوع قید ایدولوژیک نمی پذیرد.
یکشنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۵
uranium enrichment and Iranian rights- غنی سازی اورانیوم وحق ایرانیان
اول توضیح کوچکی که پرونده اتمی ایران چگونه به این مرحله رسید. ایران برای تقریبا پانزده سا ل به طور مخفی این برنامه را دنبال میکرد، بعد از اینکه این برنامه بر ملا شد این سعی کرد تا با شفاف سازی مسائل و با سیاست اینکه ما کار خلافی نمی کنیم، هرچند مخفی این کاررا کرده ایم، از ارجائ پرونده ایران به شورای امنیت جلوگیری کند. ایران موفق شد و انجام آن موفقتی استراتژیک برای تیم مزاکره کننده محسوب میشود. سپس ایران با استفاده از شکاف سیاسی آلمان و فرانسه در برابر آمریکا خواست که با این کشور ها وارد مزاکره شده و به یک توافق بلند مدت دست پیدا کند که حاصل کار پیمان پاریس بود. پیمان پاریس که درآن ایران بابت تعلیق برنامه غنی سازی خود برنامه های تشویقی زیادی همچون حذف تحریم اقتصادی ایران توسط آمریکا و سرمایه گذاری خارجی بالا و ساخت راکتورهای مدرن دریافت میکرد. اما اروپاییان از ایران می خواستند که ازحق خود بگذرد که ایران قبول نکرد رسما از حق خود بگذرد و دو سال مزاکره در این باب در حالی که ایران داوطلبانه برنامه های خود را متوقف کرده بود به نتیجه نرسید. در آخرین روزهای خاتمی ایران برنامه های خود را از سرگرفت که آغازی بود برای سیر جدید پرونده ایران که به شورای امنیت ختم شده است. طرح روسیه هم در آخر بی نتیجه ماندو ایران در یک طرف و دنیا در طرفی دیگر قرارگرفته اند. ایران سعی دارد به دنیا نشان دهد که ما دیگر تکنولوژی داریم و این برگشت پذیر نیست تا مذاکرات دست پرتری داشته باشد، هر چند آمریکا سوء استفاده کامل را از این اتفاق کرده و با کنار هم گذاشتن سخنان جنگجویانه احمدی نژاد و یکدنگی ایران در پیشبرد برنامه هسته، ایران را بزرگترین تهدید دنیای جدید معرفی کند. تا جایی که اکثریت مردم آمریکا موافق حمله نظامی به ایران هستند.
در این دوران احمدی نژاد با استفاده بهینه از این پرونده و تبدیل آن به یک پرونده ملی و قهرمان سازی های عوام پسند و پوپولیستی سعی دارد تا نگاه ها را از ناکارا بودن برنامه های معیشتی خود بردارد و خود را به مصدقی جدید تبدیل کند. تیم مزاکره کننده سعی دارد با اتکا به نقاط قوت ایران تا آنجا که ممکن است از موضع قوی تری برخوردار شود و فکر میکنند همیشه برای بازگشت وقت هست پس بگذار بلوف بزنیم و ببینیم چه می شود.
اما نقاط قوت ایران شامل نفت ، امنیت عراق و خاورمیانه می شود. اما ایران می داند که اوپک حاضر است افت فروش نفت ایران را تا یک سال جبران کن دو نقش ایران در عراق ، لبنان و فلسطین مسلما نقشی حیاتی و تاثیر گذار نیست هر چند بی هزینه هم نیست.
حال به بحث پیرامون این پرونده بپردازیم :
اول اینکه طبق ان تی پی ایران حق دارد به تکنولوژی هسته ایی صلح آمیز دسترسی داشته باشد اما بر طبق ضوابطی. که ایران متاسفانه این ضوابط را رعایت نکرده و تا به حال چندین بار گزارش های دروغ و کتمان کاری کرده است. اما این حقی است در کنار دیگر حقوق مردم ایران ، ایرانیان حق دارند از بهترین دانش پزشکی هم برخوردار باشند ، حق دارند امن ترین جاده ها را نیز داشته باشند ، حق دارند بهترین و پیشرفته ترین مراکز دانشگاهی و تحصیلی داشته باشند وکمتر از این نیست که آنها حق دارند که کار داشته باشند. حال هیچ یک از این حقوق برایشان مهیا نشده باید هزینه سنگین این دانش اتمی رابپردازند. براستی چرا؟ و اگر ایران بفرض پنج سال صبر میکرد و با مشوق های اقتصادی در جهت پیشرفت همه جانبه زندگی مردم حرکت میکرد عاقلانه تر بود یاشرایط بوجود آمده؟ شاید هم این یکی از دلایلی باشد که خارجیان را به این نتیجه میرساند که ایران که اینگونه به ر ودر رویی با جهان میرود حتما برنامه دیگری در سر دارد وگر نه چه عقل سلیمی و چه دولت خیر خواهی برای ملتش چنین مشکلاتی ایجاد میکند. از این است که آنها ایران را در راه بمب اتمی می بینند و نه انرژی اتمی.
از طرفی دیگر، چه عجله ایی برای این سوخت وقتی که راکتوری وجود ندارد ودر بهترین شرایط تا حد اقل پنچ سال آینده هم نخواهد بود، سوخت راکتور بوشهر هم طبق قرار داد با روسها باید بمدت ده سال توسط آنها تامین شود. پس این است که جهانیان باز هم توجیهات ایران را قبول نمی کنند.
دوم اینکه این پرونده ملی نیست! نمی دانم با چه منطقی این تبدیل به پرونده ملی شدولی آنچه روشن است سیاستی است که دولت احمدی نژاد برای سودجویی کامل از این پرونده به نحو زیرکانه ایی انجام داده است تا حتی قدرت مانور لایه های منطقی تر و صلح جوی تر نظام را به حداقل برساند. اما این پرونده در اصول هیچ جنبه ملی ندارد و می توانست به آسانی در حد مسایل وزارت امور خارجه حل شود. پرونده ملی پرونده ایست که زندگی و منافع ملت ایران، تمامیت ارضی ایران و یا حکومت منتخب مردم ایران در آن مطرح و ذی نفع باشد. پرونده ای همچون غرامت ایران از عراق بابت جنگ ایران وعراق که بفراموشی سپرده شده است و یا جزایر سه گانه خلیج فارس. این ملی کردن انرژی اتمی و قیاس با ملی کردن صنعت نفت و استفاده توام احساسات ملی و اسلامی حاکی از مستاصل بودن حکومت در حفظ این برنامه دارد.
سوم این غرور ملی و افتخار نتیجه گیری بی دلیلی از این پرونده و غنی سازی اورانیوم است. برنامه مضحکی که احمدی نژاد درمشهد انجام داد تنها برنامه ایی عوام فریب و دلقک گونه ایی بود که تنها تمسخر دنیا را برایمان خرید و نه افتخار. اولا تکنولوژی غنی سازی متعلق به شصت سال پیش است ، پس ما آنرا کشف نکرده ایم. دوما تمام دستورات و نقشه ها را که از عبدل قدیر خان پاکستانی خریده ایم و سانتروفوژها را هم از آفریقای جنوبی و کره شمالی ، حال مونتاژ یک تکنولوژی شصت ساله اینهمه افتخار برانگیز است؟ اگر فکرمیکنندهست ، پاکستان چه افتخاری برای خود خریده است با داشتن بمب اتم؟ آیا دردی از مردم پاکستان کم شده است؟ افتخار وقتی است که در بین کشورهای جهان جزو کشورهایی باشیم که بهترین شرایط زندگی برای شهروندانشان مهیاست و نه اینکه در ته جدول باشیم . افتخار به این است که کشوری نباشیم که رکورد دار فرار مغزها است. افتخار و غرور ملی از آن کشوری است که مردمانش در عدالت ، آزاد و مرفه زندگی کنند، ونه اینکه سوخت اتمی مونتاژ کنند.
در آخر بر این عقیده ام که سیاست تنش زدایی و کسب اطمینان بین المللی می بایست سرلوحه سیاست ایران قرار میگرفت و از رویارویی با دنیا دوری می جست. ایران بزرگترین اشتباهی که کرده بوجود آوردن شرایطی بود که آمریکا و اروپا را در برابر ایران متهد کرد و پرونده را به شورای امنیت فرستاد. و ایران باید بداند اگر ایران با شوروی و چین قرار داد تجاری دارد، حجم تجارت چین و روسیه با آمریکا لااقل صد برابرتجارت آنها با ایران اس، پس آنها آمریکا را نمیگذارند ایران را انتخاب کنند. واینکه چشم بدوزیم به ایجاد ناامنی در منطقه و دفاتر ثبت نام از داوطلبان شهادت ایجاد کنیم دردی از این مملکت نخواهد کاست و در جنگ تاثیری نخواهد داشت همانطور که عراقی که هشت سال نتوانستیم شکستش دهیم در بیست روز از هم پاشید. واگر جنگی در بگیرد همه ایرانیان صدمه خواهند دید و این آمریکاست که یک بمب را هم در خاکش تجربه نخواهد کرد.
امیدوارم افرادی عاقل تر از احمدی نژاد ها سیر این پرونده را تغییر دهند تا خونی از هیچ انسانی ریخته نشود و منافع واقعی ایران صدمه نبیند. امیدوارم همچون دعایی که پاپ بندیکت شانزدهم در عید پاک کرد این پرونده به جنگ و خونریزی منجر نشود و راهی دیپلماتیک برای آن پیدا شود.
سهشنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۸۵
در باب زندگی
اگر با یک ذهن منتقد و باز ، بدون تعریف این بازی (ماتریس) حرکت کنی و بگذاری سیستم سرمایه داری برای تو تصمیم بگیرد طولی نخواهد کشید که همچون یک زندانی ( همچون رمان 1984) خود را یک عضو فیزیکی تابع که مفعول سیستم است خواهی دید و یاس وجودت را خواهد خورد. اما اگر بتوانی خلاف آب شنا بکنی و با قوانین خودت به شکل یک سیستم مجزا با دنیای مدرن رابطه داشته باشی، از ارزشهای مدرن و تمدن جدید بهره مند شوی ولی خود را عضو کور آن نکنی و سیستم ارزشی خودت را زیبا طراحی کرده باشی ، آنوقت زندگی می تواند زیبا و لذت بخش باشد.
بهرحال میدانيم که ذهن بر اساس تجربه و امتحان شکل میگیرد و هیچ چیز را نمی توان مطلق دانست، باید سعی کنیم از این نسبیت برای بهینه سازی این تجربه زمانی که در ذهنمان در جریان است تلاشی نرم افزاری بکنیم
جمعه، شهریور ۱۸، ۱۳۸۴
نیویورک
از بهنود خواندم و روزنامه شرق و در صفحه باز ديگری نيويورک تايمز، در گوشه ايی تلويزيونی سی ان ان پخش ميکند؛ کاترينا و اينکه بوش روز دعای عمومی اعلام کرده است. در شرق از بحث ولايت فقيه در مجلس خبرگان می خواندم و در اينترنت هتلی در بوستون رزرو کردم.
سرم را که بالا کردم ديدم سه نفر از آدمهای پشت ميز عوض شده اند، فرقی نکرده است!! ساختار همين است.
به خانه ميروم.
دوشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۴
قاضی مرتضوی
این قاضی مرتضوی هم برای خود شخصیتی ساخته فراموش نشدنی و نابخشودنی. او امروز با وقاهتی مثال زدنی و با کور و کودن دانستن مردم میگوید که گنجی برای عمل زانو به بیمارستان رفته است. در مصاحبه اش چندین مشکل منطقی دارد که نباید ناگفته بماند. او در مصاحبه اش گفته است:
بدنبال معاينات روزانه گنجى توسط پزشكان متخصص زندان ، روز جمعه گذشته وى ابراز داشت كه از ناحيه زانو ، احساس درد مى كند كه عكس ام.آر.آى گرفته شده از وى ، در اختيار شوراى پزشكان قرار گرفت تا ظرف بيست ساعت ، ضرورت و يا عدم ضرورت انجام عمل جراحى پاى وى ، توسط پزشكان اعلام نظر شود.شورا پزشكان ، ديروز در نامه اى خطاب به زندان اوين اعلام نمودند كه مينيسك پاى راست آقاى اكبر گنجى پاره شده و احتياج به عمل جراحى دارد، زندان اوين نيز پيرو اين اعلام نظر ، نامبرده را به بيمارستان مربوطه منتقل تا پس از اتمام درمان ، اعاده شود.
و سپس می گويد: آقاى اكبر گنجى برغم تبليغات كاذب رسانه هاى معاند و بيگانه اساسا در اعتصاب غذا نبوده و بصورت مرتب مواد غذايى و پروتئينى مصرف مى كند و همانگونه كه شوراى پزشكان متخصص بعدازظهر جمعه گذشته او را معاينه نموده و در نظريه خود سلامت كامل ايشان را گواهى كرده اند ، ادعاى برخى افراد مغرض و فرصت طلب بمنظور ايجاد فضاى تبليغى كاذب ، چيزى جز دروغ پردازى ارزيابى نمى شود.
وى افزود: اينگونه جوسازى هاى كاذب هيچگونه اثرى در تصميم گيرى قضايى دادسرا پيرامون آقاى گنجى نداشته و اتخاذ مسيرهاى قانونى براى اينگونه متهمين مفيدتر از جوسازى هاى كاذب خواهد بود
و ادامه می دهد: جاى بسى شگفتى است دوستانى كه در رسانه ها به ايشان توصيه مى كنند كه دست از اعتصاب غذا بر دارد ، همين افراد حسب اطلاعات واصله مشوق اصلى او در اقدامات غيرمتعارف هستند و از اينكه متوجه شدند اكبر گنجى در زندان از مواد غذايى و پروتئينى استفاده مى كند و هيچگونه خطرى از اين بابت متوجه او نيست ، بسيار نگران و دلسرد شده اند.
دادستان تهران در پايان اين گفت وگو به افرادى كه برغم اطلاع دروغ بودن موضوع به جوسازى تبليغاتى و تهيه خوراك رسانه اى براى ضدانقلاب و دشمنان مى پردازند ، توصيه كرد ، دست از اينگونه بازيهاى سياسى و مضحك برداشته و كار شرافتمندانه ديگرى پيشه كنند.
اولا از یک زندانی که هیج مشکلی ندارد روزانه تست پزشکی بعمل میآید؟ پس مشخص است که او مریض است که روزانه معاینه می شود.
دوم اینکه اگر گنجی بنا به هردلیلی مریض است و احتیاج به معاینه روزانه دارد چطور مینیسک پای او پاره شده است ؟ مینیسک که با خواب پاره نمی شود. و چطور به این سرعت برای او شورای پزشکی تشکیل میدهند تا به درد پای او برسند ولی در چند سال گذشته به درخواست او برای درمان بیماری تنفسی ترتیب اثر داده نشده و او را برای مداوا که همه پزشکان معالج هم گواهی داده اند به بیمارستان نفرستاده اند؟
سوم اینکه میگوید چون پزشکان معالج جمعه گذشته سلامت او را تایید کرده اند او اعتصاب غذا نکرده است. ولی طبق همان گزارش او را برای درمان مینیسک پا به بیمارستان منتقل کرده اند، پس گزارش تایید نمی کند که او در سلامتی کامل است. دوما حتی اگر در سلامت کامل بوده چرا هر روز معاینه می شودو در آخر اعتصاب غذا باعث نمی شود در گزارش پزشکی به عنوان یک بیماری درج شود. چرا پزشکان بیطرف برای ملاقات نرفته اند تا نه تنها سلامتی وی بلکه تاکیدا به این نکته رسیدگی کنند که او در اعتصاب غذا هست یا نه؟
چهارم اینکه در پاراگراف آخر می گوید دوستانش از او خواسته اند دست از اعتصاب بردارد، دوستانی که خود مشوق او هستند و چون او اعتصاب نکرده، دلسردند. اگر کسانی از گنجی خواسته است که اعتصاب کند و نکرده چطور هنوز از او دفاع می کنند و می خواهند به کاری که نکرده پایان دهد؟ چطور انسانهای با آبرویی که از او می خواهند به کار خود پایان دهد و بدن با ارزشش را به مرگ ندهد، هیج نوشته ای ندارند که از او این خواسته باشند؟
یکشنبه، تیر ۲۶، ۱۳۸۴
هدف
من در تعریفم دوست دارم؛ با زندگی ام جهان بهتری بوجود آمده باشد. در هر شاخه ای می توان این هدف را گنجاند که من با انجام این کار، که هر حرفه ای می تواند باشد، دنیای بهتری می سازم. موضوع تعریف هدف است . شاید دونفر یک کار واحد انجام دهند با هدف های متفاوت ، و این تعیین هدف است که بهره و لذت عمل را افزایش می دهد. باید کارهایمان هدف دار باشد و در هر عملی که انجام میدهیم بتوانیم نتیجه ایی که دنیا ، دنیای بهتری خواهد شد را استنتاج کنیم.
شاید تعریف دنیای بهتر ، خود ما را دچار نقصان بکند. چه دنیایی دنیای بهتر است؟ دنیای سوسیالیست یا دنیای سرمایه دار، دینای مسیحی یا دنیای مسلمان؟ کدام دنیا؟ به نظر من دنیای بهتر دنیایی است که مردمش با دل خوش به خواب روند. دنیایی است که کسی با درد وفقر، با حس تجاوز،با حس تنفر، با حس نا امیدی واز همه مهمتر بی هدف زمان نگذراند. و من معتقدم اگر همه بر این باور که دنیای بهتری بسازیم همساز باشیم، حاصلی یکسان خواهیم داشت و آن دنیایی است از مجموعه دنیاهای خوب کوچکی که ما برای خود ساخته ایم و از این مهمتر، دنیای خود؛ زندگیمان را، رنگی زیبا بخشیده ایم.
پنجشنبه، تیر ۲۳، ۱۳۸۴
کارنامه مردود
انتخابت ایران تمام شد و حال وظیفه ماست که جدا از هیجانات انتخابات درک خود را از این مجموعه مسائلی که رخ داد بالا ببریم. این انتخابات بازی های فراوان داشت و نوبری بود برای جمهوری اسلامی چه از بابت اولین انتخاباتی که به دور دوم رفت و هم از بابت دخالت و تاثیر سازماندهی شده ی نطامیان.
بازنده واقعی این انتخابات کارنامه بیست و شش ساله جمهوری اسلامی بود. اگر درست بنگریم کسانی که به نظام رای داده اند بیش از چهار میلیون نبوده اند. که شامل رای لاریجانی و کسری از آرای هاشمی بود. آرای احمدی نژاد( جدای آرای خریداری شده ) ، کروبی ،قالیباف ، معین و کسری از هاشمی همگی بر اساس تبلیغاتی جذب شد که گذشته جمهوری اسلامی را پر خطا معرفی می کرد و هریک خود را راهکاری جدید برای ایران معرفی می کردند. هاشمی سمبل انقلاب است و کارنامه سیاسی او گره خورده ی جمهوری اسلامی است ، کسی که به یک ناشناس باخت. اما احمدی نژاد که در دور دوم دوازده میلیون رای به خود افزود، آرای کروبی ، قالیباف ، ونا امیدان کم در آمد را از آن خود ساخت. کسانی که هاشمی برایشان خاطره ای خوش نبود و دولت خاتمی برایشان قابل لمس نبود. برای خیلی ها دست آورد های دولت خاتمی از دردشان نکاهیده بود و بیش از بیش از حکومت و آخوند پشیمانشان کرده بود. آنها که چشم به خارج نشین ها ندارند ، احمدی نژاد امیدی برای روی کار آمدن مردی بود که دزد نیست و دستش در این نظام آلوده نیست. او تنها دوسال سابقه شهرداری تهران ، که خاطره ای رضایت بخش برای تهرانیان است ، را با خود به همراه دارد. اگر کسی به احمدی نژاد رای داده است برای تغییر ساختار نظام بوده است ، تغییری ملموس در کم کردن اختلاف طبقاتی ، افزایش کار، و کاهش فقر ، آنهم توسط مردی از جنس مردم!
این انتخابات نشان داد که آرای خاتمی، که یک "نه" بزرگ به حکومت بود، هنوز بیست میلیون ارزش دارد و اصلاح طلبان در مصادره این اعتبار برای اصلاحات سیاسی ناموفق بوده اند. آن آرا به خاتمی همگی به یک مضمون ترجمه شد که کاری اشتباه بود و نشان داد همه دوم خردادی ها درد مشترکی نداشتند. این انتخابات نشان داد بسیاری از آرای خاتمی به احمدی نژاد ریخته شده تا او خاتمی دیگری باشد در چشم نا امیدان.
حسن دیگر این انتخابات تغییر ساختار قدرت در شکلی قابل رویت برای همگان بود. هاشمی نتنها اکبر شاه نبود و نتنها بزرگ مرد قدرتمند سایه نشین این نظام نبود بلکه او نیزچون دیگر غیر خودی های نظام ،گوش عادلی برای دادخواهی نمی شناسد و ناظران این انتخابات را شبکه ای دور از کنترل می داند.. او دخالت نظامیان را خطری می نامد بزرگ اما قدرت برخورد با کسانی که خود زمانی فرمانده اشان بوده است را ندارد. او همچون رییس مجلس دیگری از تاریخ جمهوری اسلامی، کروبی، نا امیدانه و رنجور از جفای قدرت به تاسیس حزبی جدید خواهد پرداخت. و مردم فهمیدند چه با رای دادن و چه با رای ندادن سرنوشت خویش رقم می زنند.
این انتخابت نشان داد که مردم عادی ، روشنفران و سیاستمداران ما دچار توهمند. توهماتی چون "همه دست به دست هم داده اند که رفسنجانی رییس جمهور شود" و یا" پروژه تحریم" که هدیه آزادی خواهان ایده آلیست به فاشیست بود تا افراطیون حتی بعد از اقرار به شکست ، نا باورانه به دور دوم برسند و برنده انتخابات شوند ، چیزیکه اندک جمعیتی که به معین می توانست رای دهد در خانه نشست و آزادی خواهی را پستو نشین کرد. و اگر کسی تاثیر سیاست آمریکا را در ایران را پایه تغییرات در ایران بداند ، چه دولتی از دولت احمدی نژاد برای بوش بهترمی توانست به سیاست خاورمیانه بزرگ او مشروعیتی جهانی ببخشد ؟
جنبش های دمکراسی خواه و آزادی طلب ، خوشحال باشند حد اقل چهار میلیون عضو فعال دارند و تا هشت میلیون شنونده. که خود جمعیتی هستند متمرکز از نظر عقیده و با ارزش.
ساختار جدید قدرت اما ساختاری بس تمامیت خواه تر است که پایه های قدرتش به این آسانی ها لرزان نخواهد شد. اگر شبکه مساجد یکی از پایه های انقلاب برشمرده شده اند ، اینک نتنها شبکه مساجد بلکه شبکه بسیج شهر وروستا ، بسیج ادارات ، بسیج مدارس ، بسیج دانشجویی که در دور افتاده ترین نقاط ایران راهیافته اند به نیرویی تبدیل شده اند که در ساختار ناقص دمکراسی ایران به عنوان قوی ترین نهاد غیر مستقل قابلیت تاثیر گذاری در هر انتخاباتی را دارا هستند. شبکه مالی بسیار قدرتمند بنیاد مستضعفان و دیگر بنیاد های اقتصادی وابسته و بودجه های نهاد های نظامی بهمراه فعالیت های تجاری سپاه پاسداران همگی تاری از قدرت را بهم بافته اند که کوچگ پروانه ی نقادان نظام از آن عبوری محتمل نباشد.
اما تلفیق دو دولت در یک دولت وشکل گرفتن نهاد قدرت در یک چهره ، نعمتی بزرگ است. حال دولت پنهان به میدان سیاست آشکار آمده و آنچه بکارد ، بروید. دیگر هر چه مسئولیت است ، یکدست ، در اختیار این نسل از سرکشان پنهان سیاست ایران قرار گرفته است که دو راهکار برایشان محتمل است ، اول اینکه سعی در تشدید و تقویت قدرت دست ناپذیر خود بکنند و از اصلاحات اقتصادی و کوچک سازی دولت در جهت بزرگ سازی نهاد های حکومتی استفاده کنند تا در برابر دیگر موج های انتخابات همیشه مصون بمانند و یااینکه برای برد در انتخابات آینده ، سعی می کنند درجهت رفاه عمومی ، در سیاست کوچک سازی اقتصاد دولتی ، نهاد های اقتصادی خود را هم مشمول این سیاست بکنند. هر چند این هدیه ای به مردم ایران خواهد بود ولی باتوجه به صحبتهای احمدی نزاد درمورد بورس و دیگرسیاست های تعدیل اقتصادی شانس زیادی برای این گزینه محتمل نیست. پس حکومت هرچه بگذرد در قالبی تمامیت خواه تر و مافیایی تر، با صرف منابع مالی ناشی از نفت ، در راه نفوذ هر چه بیشتر در مردم عادی و تغییر قوانین ،به نحوی که پست های انتخابی اگر تصادفا هم واگزار شدند کمترین تاثیر را در شبکه اشان داشتته باشد، فعالییت خواهند کرد. آنها در برنامه هایشان افزایش نظامی گری و کنترل اطلاعات را دستور کار خود قرار خواهند داد. روزنامه ی جدیدی باز نخواهد شد و ما بقی هم به لطف قدرت قاضی کنترل یا توقیف خواهند شد.
